عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

مریض آمده اما شفا نمی خواهد ، قسم به جان شما جز شما نمی خواهد

برای پیش تو بودن بهانه ای کافیست ، بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد

دلیل ناله ی من یک نگاه محبوب است ، وگرنه درد غلامان دوا نمی خواهد

فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟

 

 

دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت ، نماز در حَرَمت «إهدِنا» نمی خواهد

همین قدر که غباری بر آستان باشد ، رواست حاجت عاشق، دعا نمی خواهد

تو آشنای خدایی، کدام رهگذری ، در این جهان غریب آشنا نمی خواهد؟

ببین به گوشه ی صحنت پناه آوردم ، مگر کبوتر آواره جا نمی خواهد؟

به حکم آنکه «عَلیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق» ، دلم بدون رضا کربلا نمی خواهد

 
 

پی نوشت

وقتی بساط گریه مهیا نمی شود، وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود، وقتی تمام شب به در خانه کریم، در می زند گدا و دری وا نمی شود ، وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب ، این قلــب مرده است مداوا نمی شود ، یک راه مانده بهر تو آن هم زیـــارت است،.. مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود

یک روز مانده تا حرم...

۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۳
سیـده بانــو

می خورد بر گونه ام از جانب صحنت شمیمی

می دهی اذن دخـــول این بار آقا با نسیـــمی

فرق دارد زائرت واگویه هایش با همیشه

دارد از «باب الجواد» این بار می آید یتیمی

دســـــت ِخــــالی آمدم رسم ادب این نیست آقـــــا

میهــــمان با تـوشه ای آید به دیدار کریـــــمی

 

در میان سوره های چشــــم های مهربانــــت

«توبه»ام دارد چه «بسم الله الرحمن الرحیم» ی

شـــاه توس آواره ی آهنگ ناقوست مسیــحی

یابـــن موسی بی قـــرار طور آهـــویت کلیمی

از تو پنهان نیست شرح غصه ها هر چند گم شد

در صدای کفترانت نــالـــه های  یا کریمی

زخــم های کهنه با دیدار تو درمــان شد اما

دردهــای تـــازه آوردیم ای یـــار قدیمی

 
۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۳۹
سیـده بانــو


گفتی دوستت دارم
گفتم از کجا بدانم؟
گفتی بار ها و بارها ثابت کردم...
یادت هست...
و یا آنجا که....
و یا آن زمان که...
کمی که یادآوری کردی دیدم نه... تو مرا دوست نداری... تو عاشقم هستی...

و آرام گفتم: من هم دوستت دارم...
گفتی: از کجا بدانم؟
و من هرچه گشتم یادم نیامد که اثبات کنم محبتم را...
و عاجز شدم و گفتم: امتحانم کن...
گفتی: تو چه میکنی؟
گفتم به خاطر تو... صبر....
گفتی: و ما ادرئک ماالصبر...
گفتم: امتحانم کن....
و من چه می دانستم امتحان چیست و صابر کیست؟
و من چه میدانستم معنای ان الله مع الصابرین را؟
چه کودکانه محاجه کردم و تو چه مردانه مرا لایق امتحانت دیدی...
من کجا و معنای صبر و اضطرار و کارد به استخوان و اثبات بندگی تو کجا....
اگر نبود وعده ی "علی الله فلیتوکل" تو... از پا می افتادم
مثل تمامی آنهایی که عمری از تو دم زدند و کار به امتحان رسید پشت به تو و رو به ابلیس گریختند...
و منِِ کودکِ عاشق همچنان رویم به سوی توست...

اما بزرگی کن و امتحان را پیش از آنکه سرافکنده شوم تمام کن...
و همین امشب در گوشم بخوان: إنّــا فَتـــَحنا لـــکَ فتـــحاً مُبیـــناً ...



۲۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۸
سیـده بانــو

گفــت برام از کربلا بگـــو

نمیدونم چرا زبونم لال شد...

نگاه آدمهای اطرافم برام سنگین بود..

اسم کربلا رو که می آوردم ...

گذشت ...

تا توی دلــــم براش گفتم :

 

کربلا خــــونهـــ ی خـــودِ آدمه

وقتی میری میفهمی خونه ات همین جاست

همین جا که سالها ازش دور بودی

تا نرفتی نمیدونی

نمیدونی و فقط وشـــوق رسیـــدن داری ... شـــوق ِ دیـــدن داری

اما وقتی رفتی کربلا و برگشتی

آخ از وقتی که برگشتی

دیگه هرجا بری آروم نمیشی

چون بی خانمان شدی... آواره ی حـــرم اربـــاب شدی ...

دیگه  بیــــــــقرار میشی

دیگه هیچی آرومت نمیکنه جز ؛ زیر و کردن عکسای حـــرم... جز هیآت.. جز نوحه ...

آره عزیز دلم

برای همینه که مدام  میخوای برگردی و بازم بری سمتِ کربلا

که آروم بشی

که دلـــــت آروم بگیره

که سرپنــــــاه داشته باشی

آدم فقـــط توی خونه ی خودش  ، پنــــــاه داره و آرومه

آدم فقـــط زیر سایه ی مهـــربونی اربابشه که آدمه ...

 

 

پی نوشت

باز ببین اومدم با یه چشمای خیس ، جزو گریه کنا اسمم و بنویس
بارونه بارون.. چشمای گریـون  ؛ این شبــا گریـــه عادتم شـــده ...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۸
سیـده بانــو

جلوه کن در دلِ شب صورت مهتاب بکش ،خــم بیانداز به ابرویت و محراب بکش

فکـر ما نیـز بکن شـانه مزن مــویت را ،عاشقان را به سر ِ دار ِ پـر از تاب بکش

مادرت گفت که تا آخر عمرت عبــاس ، منــتِ خــادمی محضر  اربــاب بکش


دســت در رود ببر آب رویِ آب بریز ، بـاز سقــــایی ِ خود را به رخ آب بکش

بین بیداری و رویا به سر انگشـــتت ، قطره‌ای روی لــب کودک در خواب بکش

تو نگفته همـــه یِ حـــرف مرا می دانی ، سحری پــای مرا نیز به سرداب بکش




پی نوشت

امشب دخیــل التـــماسم به نگـــاه با محبت سقایِ دشتِ بهـــشت...

توسلم به ماهِ ام البنین ...باب الحوائج.. قمــر بنی هاشم.. .

گفتند هیچ گدایی از در خانه ات دست خالی نمیرود سقا ... امشب آمدم گدایی... شب جمعه ام را گم نکرده ام.. دعوتت رااجابت کردم مولا، با پــای ِدل آمدم.. دق الباب کردم.. در بگشــــای... در بگشـــای که با جرعه ای نگاه هم سیـــراب میشوم... در بگشای که غمهای دلـــم را درمان توئی ...

۱۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۰
سیـده بانــو

گفتم: خسته‌ام

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله : از رحمت خدا نا امید نشید...زمر/53

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه:خدا حائل هست بین انسان و قلبش ..انفال/24

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید : ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم ..ق/16

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی

گفتی: فاذکرونی اذکرکم : منو یاد کنید تا یاد شما باشم..بقره/15

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا : تو چه می‌دونی، شاید موعدش نزدیک باشه ..احزاب/63

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله : کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه..یونس/109

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم : شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه ..بقره/216

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم : خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه ..بقره/143

گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

مردم به چی دلخوش کردن؟ باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن ..یونس/58

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین : خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره ..آل عمران/159

گفتم: خیلی چاکریم

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن ..حج/11

۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۰
سیـده بانــو

بالم شکســته بود وهوایی نداشتم .. ازدستِ روزگــار رهــایی نداشتم

بیهوده نیست عاشق گنبد طـلا شدن .. مشهد اگر نبود که جایی نداشتم

دردم زیــاد بود و طبیبی مرا ندید.. دردم زیــاد بودو دوایی نداشتــم

گفتم مگر امــام رضــا چــاره ای کند .. ای وای اگر امام رضایی نداشتم




خوشبخت پرچمی است که پُر است از هوای تـو، هی مشهد آمدن به هوای شفــا بــس است
دســـتِ مرا بگیـــر که این دستهای ســـرد هر قدر کرده دامنتان را رهـــا بـــس است




پی نوشت :

مولای رئوفم.. آقای تمام مهربانی ها.. مأنوس با تمام دلها و جانها.. اجین شده با روح و روانم..

امام رضـــا جانـــم ، امام رضـــا جـــانم ، امام رضـــا جانــــم

میلادتان مبارک آقـــا ... دلــم دخیـــلِ پنـــجره فــــولادت...


۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۱
سیـده بانــو

گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد ، من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد

بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد ، بی سبب نیست که چون بید دلـــم می لرزد

لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی ، زلزله نیست، نترسید، دلـــــم می لـــرزد

می روم سمت حرم دست به سینه اینبار ، دو قدم مانده به خورشیـــد دلــــم می لرزد

هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد ، چقدر در حرمت دربه دری میچسبد

چقَـــدَر در حرمت مست زیاد است ببــــین ، چقَـــدَر دور و برت دست زیاد است، ببیـــــن

 

زائرانت به کرامات تو عادت دارند ، همه یک جور به این خانه ارادت دارند

روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند ، زائرانت چقدر با عظمت می چرخند

ابر و باد و مه و خورشید همه رقص کنان ، چند قرن است که زیر علمت می چرخند

تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است ، چشم هامان به هوای قدمت می چرخند

حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد ، چه غریبانه به دور حرمت می چرخند

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم ، یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم

 


*** میلاد امام مهـــــربانی ها بر همگان مبارک ***
 
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۰
سیـده بانــو

هر چند حال و روز زمین و زمان بــد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهــــد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمـــده
انگار بین رفتن و ماندن مردد اســـت

اینجا مدینه نیست، نـــه، اینجا مدینه نیست
پس عطر و بوی کیست که مثل محمد (ص) است

حتی اگر به آخـــر خـــط هم رسیــده ای
اینجا برای عشــق شروعی مجــدد است

هر جا دلـــی شکست به اینــجا بیاورید
اینجا بهشت، شهر خـدا، شهر مشهد است

 
 

پی نوشت:

شاید از چشمانم خواندی.. یا حالِ قلب شکسته ام را دیدی... که در خوابم آمدی

که من بودم و شمــــا و چشمانی که با دیدن ضریحتان اشک میریخت و درد و دل میکرد

نمیـــدانم... اما یقین دارم که شما همیـــــشه تمام حواستان به زائران و دوستدارانتان هست.. گاهی شاید اگر دلی شکست خودتان به روی آن مرحم میگذارید.. از شما که امام رئوفید که انیس النفوس هستید هیچ چیز بعید نیست آقاجان.. و زباانم قاصر از وصف مهربانی های شما ...

۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۰۰
سیـده بانــو

همان دل بزرگی که جای من در آن است،

آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجا هستم
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش
هنوز من هستم ... هنوز خدایت همان خداست ، هنوز روحت از جنس من است

اما من نمی خواهم تو همان باشی تو باید در هر زمان بهترین باشی

نگران شکستن دلت نباش ..

 می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم

و تو مرا داری ...برای همیشه

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم ، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم
دلم نمی خواهد غمت را ببینم

 میخواهم شاد باشی
این را من می خواهم
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا
من گفتم : خواب را مایه آرامش شما قرار دادم 
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم
فقط کافیست خوب گوش بسپاری
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن
با عشق پروردگـــار تـــو

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۳
سیـده بانــو