عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانـــو، چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانـــو

نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری، دو هفته ای شده اصلا نمی‌پرم، بانـــو

نشسته ام بنویسم مرا رهـــا نکنی ، که بی تو راه به جایی نمی‌برم، بانـــو

مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد، ولی به لطـــف تو امروز بهترم، بانــــو

امـــام زاده‌ی موسی بن جعفری، خانــــم، غلام‌زاده‌ی موسی بن جعفرم، بانــــو

سلام بانوی خیرات، بانوی برکات

هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات

 

کریمه سفره‌ی نان را بدست تو دادند، همیشه روزی مان را بدست تو دادند

چگونه دل نگران قیـــــامتم باشم، دل منِ نـــــگران  را بدست تـــو دادند

کلید قفل حرم را بدست ما دادند ،کلید قفل جنان را بدست تــــو دادند

قلمروی تو خلاصه نمی‌شود در قم، همه زمین و زمان را به دست تو دادند

نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است،نجات هر دو جهان را بدست تو دادند

نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست

دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست

 

پی نوشت:

بانوی کریم.. شه بانو.. مهربانو.. ماه بانو... نشسته ام بنویسم مـــرا رها نکنید... نشسته ام بنویسم دلــم شکسته شده... چه خوب شد که شدید تاج بر سرم بانـــو... نشسته ام بنویسم به شما محتاجم... به هوای حرمِ کرببــلا  ....

میلاد بانوی مهر و مهربانی و روز دختـــــر مبارکباد

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۵
سیـده بانــو

به بهونه ی تولــــدتون آقا جان

گـنـبـدت مـــال همــه ، بــاب الجــوادت مال ما
جــای ما پشت در ِمــی خانه باشد بهتـــر اســت

 

 

 

راه دور و پــر از مشقت بود، کوله بارش پــر از ارادت بود

گرچه هر گام ِ او عبادت بود، آرزویش فقط زیارت بود

چقــــدر رود،  رو به دریایند، همگی پا برهــنه می آیند

راه بسیار رفته، کم مانده ، گریه ی شوق جای غم مانده

رویِ دوشش فقط علــم مانده، دو قدم تا  دم ِحــرم مانده

فلکه آب روبروی حرم ، بر مشامش رسید بوی حرم

ناگهان ایستاد میـــگردد، چشم او مثل باد میــگردد

با همه اعتقاد میـــگردد، پیِ بابُ الجـــــــواد میگردد

عشــــــق شأن نزول آن در بود، اشک اذنِ دخول آن در بود

دمِ در گفت یــا امـــــــام رضــــا

من مریـــــــضم شـــــفا امام رضـــا

سرطانِ مرا امام رضا ، نه... فقط کـــــربلا امام رضا

دمِ در بود که مسافــــر شد، ساکِ خود وا نکرده زائر شد

چند شب بعدِ پنجره فولاد، کربـــــلا خسته از مسیر زیاد

کفش خود را به کفشداری داد... پای شش گوشه تا رسید افتاد

گرد و خاک حــــرم که پاکش کرد، خادمی کنج صحن خاکش کرد.

 

پی نوشت:

نوشتم که یاد آوری بشه... که میدونم شما هیچ وقت یادتون نمیره ...نوشتم که خودم بدونم.. حال و هوایی و که داشتم.. که با هـــزار امید از باب الجوادتون اومدم.. اومدم و حرفای دلم و گفتم... اومدم و زائرتون شدم.. شما هم .. مث همیشه خوب آرومم کردید.. میدونم بعضی وقتها امید کسی باید نا امید بشه تا اونچه که باید بشه... حالا از راه دور بازم اومدم.. اومدم تا حرفای دلم و بگم.. تا شما آرومم کنی آقا جان...

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۸
سیـده بانــو