عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی که نقش روی تو لبخند میشود

زیبــاترین بهــشت خـــداوند میشود

امسال هم گـذشـت و زمستان بهار شد

امسال هـم بـدون تــو اسفنــد میشود



یک لحظه بی تو آه چه سخت است زندگی

با  تــو تمــام عمــر خوشایــند میشــود

مثـل تــو مهــربان پـدری یا اَباالرحیـم

کی بیــقرار این همـه فرزند میشـود 

بازآ،که زیر پای تو از خونِ هر شهید

خـاکِ شلمــچه دجله و اروند میشــود 

آخر زِ راه میرسی ای وعــده ی خــدا

آری هرآنچه را که نوشتند؛ میـشود



پینوشت :

یکسالِ دیگر بدون تو گذشت، یکسال تنـها ماندی ، یکسال تنها ماندم.

این روزها همه جا حرف از بهار است اما تا تو نباشی بهاری نیست.

اگر بیایی همه روزهایمان بهاری است حتی اگر میانِ زمستان باشیم

یا رَبیــعَ الأَنـام


۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۸
سیـده بانــو


 


گلدان یاس خانه پر از عطر سیب بود

بر جان غنچه ها دم امن یجیب بود

هجده بهار طعم خزان را ندیده و

حالا پس از سه ماه ... زمستان عجیب بود

مادر اگر نبود و پدر صبر اگر نداشت

امروز نقش مأذنه ها هم صلیب بود

وقتی قسیم نار و جنان یاوری نداشت

وقتی که از سلام هم او بی نصیب بود

وقتی که زخم کوچه و در زخم ماندنی است

محراب کوفه مرهم درد طبیب بود

مادر غریب ، گل گلخانه اش غریب

آری حسن غریب و حسینش غریب بود

.......


آواره های روضه ی سلطان مشهدیم

وقتی که روضه، روضه ی "یابن الشبیب" بود: 

"یابن الشبیب عمه ی ما را کتک زدند

آتش هزار بار به باغ فدک زدند"



۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۴
آقا سید علـی

قـرار بــود که عمری قرار هم باشیم

که بی‌قــرار هم و غمگسار هم باشیم

اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز

مـن و تـو تا به ابــد در مدار هم باشیم



 

کنون بیا که بگرییم بر غریبـی هــم

غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم

نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیـوار

مگــر قـــرار نشد رازدار هــم باشیــم؟

نگفتی‌ام  زِ چه رو ، رو گرفته‌ای از من

مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم؟

به دسـتِ خسـته‌ی تـو دست ِ بسته‌ام نرسید

نشــد که مثـل همیشه کنـــار هــم باشیــم

شکسته است دلــم مثل پهلویت آری

شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم

 
 

پینوشت:

با روضه ی مادر باید مُرد، باید جان داد

باید آمد و روبروی ایوان طلایتان کنار شما روضه مادر خواند و جان داد

کنار شما که عزیز از دست داده اید،عشق از دست داده اید،مولای غریبم

 

۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۲۱
سیـده بانــو

 

 

 

روسیاهی است که میخواست مقیمت باشد

دانه ای باشد و او "زاغ کریمت" باشد

به پناه آمده شاید که کبوتر بشود

یا نه، قربانی آن ذبح عظیمت باشد

"کلنا حرُّک" یا عمه ی دلسوخته ها

کاش این سوخته پر، حر سلیمت باشد

کاش روزی بشود مثل پرستوی دمشق

که مسلمان شده ی چشم کلیمت باشد

روز عشق همه ی در به درانت بی بی

روز بی سر شدن پای حریمت باشد

 

 

 

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۶
آقا سید علـی