عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

یک اربعین ناله زدم ، یا حسین (ع)

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۵۶ ب.ظ
    توای مسافر نیزه،چه خوش سفر بودی

           جلویِ محملِ ما مثل یک سپر بودی

               اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی

                        در این سفر همه جا منشاء اثر بودی


   


همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد

دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد

دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد

اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد

ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است

چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است

بلند شد؛به زمین خورد و گفت یادت هست

چگونه قامت رعنای خواهر تو شکست

مرا به خاک زد و روی سینه تو نشست

تو را به نیزه کشید و مرا به محمل بست

عصای پیری خواهر! قدم خمیده شده

شبیه قامت مادر! قدم خمیده شده

توای مسافر نیزه ! چه خوش سفر بودی

جلوی محمل ما مثل یک سپر بودی

اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی

در این سفر همه جا منشاء اثر بودی

سرت به جای سرما چه سنگ ها می خورد

چقدر جای حرم سنگ بی هوا می خورد

مرا پس از تو به بازار شام ها بردند

چقدر در وسط ازدحام ها بردند

برای سنگ زدن زیر بام ها بردند

مرا به مجلس لقمه حرام ها بردند

شراب خورد و تو را ازخجالت آبت کرد

حرام زاده تو را خارجی خطابت کرد

حرام ها! حرمت را عذاب می کردند

برای بردن سرها شتاب می کردند

و خنده بر دل زار رباب می کردند

به پیش تشنه لبان آب آب می کردند

به تشنگان پر احساس وای خندیدند

به مشک پاره عباس وای خندیدند

امام دوم این کربلا امامت کرد

که قافله زسفر آمد و اقامت کرد

اگر چه بر سر ناقه ولی قیامت کرد

چقدر جان به فدای تو و خیامت کرد

امام ناقه نشینم ! اسیریم را دید

و لحظه لحظه ی احساس پیریم را دید

امام ناقه نشینم اسیر تر شده بود

در این سفرزمنم پیرتر شده بود

لبش هم از لب خشکم کویرتر شده بود

ولی به شام کمی سر به زیرتر شده بود

همینکه راس تو دراین مسیر می افتاد

سرش شبیه شما سر به زیر می افتاد

ببین که وعده نمودم چه زود برگشتم

ببین که سوختم و مثل عود برگشتم

از آتش دل خیمه چو دود برگشتم

سپید بودم و حالا کبود برگشتم

کبودی تنم از زخم تو فزون تر نیست

کبودیم که به اندازه های مادر نیست

در آن غروب که راس ستاره را بردند

به خیمه ها چقدر گوشواره را بردند

و چادری که شده پاره پاره را بردند

و پشت خیمه سر شیرخواره را بردند

اگر چه با سر این طفل همسفر شده ایم

هزار مرتبه مردیم و زنده تر شده ایم

«رحمان نوازنی»


بیستم صفر 1435 . اربعین حسینی تسلیت باد .

پی نوشت :

کاش امروز ما هم جزو زائرها، پیاده به سمت حرمت میومدیم ارباب ...






موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۰۲
سیـده بانــو

نظرات  (۲)

۰۲ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۲ بیت العباس
یاایتها النفس المطمئنه...

همه دارند به پابوسی تو می آیند
طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم


سلام 
بر شما نیز تسلیت 
محتاجیم به دعا
درود بر کسانی که از پاکیشان دوستی آغاز می شود، از صداقتشان دوستی ادامه می یابد و از وفایشان دوستی پایانی ندارد
پاسخ:
درود بر شما دوست خوب 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">