نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...
این باران هایے که می بارد و نمی بارد ، همه را شاعر کرده است باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد این جایے که بےتو ، نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان. مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟ این جغرافیای غربت را ، بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟ " به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ، عینِ ظلم است "
می فرمایی ندبه بخوان ؟ مےخوانم : اشکوا الیک شکایت دارم برشما ؛ از تنـــهایے خودم ، از تنـــهایے شما....
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت
بخوان
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه؟ پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان؟
قصدم گلایه نیست، اجازه، نه به خدا
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان
آقا اجازه سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو آقا اجازه؟ ما که نه در این و نه در آن
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان؟
آقا اجازه
باشد، صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان
پی نوشت
دلی
غمگین و قلبی زار دارم،وجودی خسته از آزار دارم چه خیبرها که دورم قد کشیدهبیا؛ با ذوالفقارت کار دارم کجایی یابن الحسن (عج)___________
بی شک گدای خانه ات آقا شود، حسین هر قطره زود پیش تو
دریا شود، حسین فیض گدایی تو به هر
کس نمیرسد باید که زیر نامه اش
امضا شود ؛ "حسین"
هر کس شنید کار گنهکار با شماست خواهد که رو سیاه دو دنیا شود، حسین وقتی که درب خانه ی لطف تو در دل است ما سینه میزنیم که در وا شود، حسین در روضه ها به قرب خداوند میرسیم شبهای هیئتت شب احیا شود، حسین آقا جوان سینه زنت حاجتش شده در کاروان کرب و بلا جا شود، حسین از کودکیم تا دم مرگم به روی لب تنها حسین بوده و تنها شود : حسین ای کاش وقت مردن من وقت احتضار ذکر مدام بر لبم آنجا شود؛ "حسین..."
سینا نژاد سلامت
پی نوشت
سنگ ها می خورم از دست جنون دل خویش؛ منِ دیوانه انگشت نما را دریاب
ام البنین سابق این
شهر عاقبت شد مادر شهید ، فدای
سر حسین یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس لبخند من ندید ، فدای سر حسین هر جمله بشیر مرا پیر کرده است مویم شده سفید ، فدای سر حسین هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین هر شب به یاد تشنگی کودک رباب خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین عباس پاسبان حرم شد به جای من دستش اگر برید ، فدای سر حسین گویند جا شده به مزار محقری آن قامت رشید ، فدای سر حسین
محمد حسین رحیمیان
پی نوشت سائلت آمده تا خرجی سالش گیرد نا امید از همه دنیاست کجایی عباس ؟