معجزه کن ، مـــــــادر
شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ق.ظ
این روزهــا دلـ ــَ
ـم ماننـد پهـلــــویتــــاטּ شده
میخواهـم دستِ دلــ♥ــم را بگـیـرے و دعایـش کنے
آخر میگـویند دعاے
مـــــادر معجــزه میڪـند...
از وقتی که یادم میآید از خدا بیشتر از 18 سال عمر نمیخواستم
منی که همنام شما هستم و چقدر این نام برایم سنگین است
همه ی غصه هایم از همان 18 سالگی شروع شد ، مادر
چرا در روضه هایت جان ندادم ؟
گناهم همین است که در روضه ات نمرده ام
میشود امسال در روضه ات بمیرم مادر ؟؟
۹۳/۰۱/۰۹
از وقتی خورشید
هجدمین طواف را گرد وجود تو به غروب می نشست ...
سالهاست که نور درخشان افکار و روضه ات اسلام را زنده کرده است ...
آنهنگام که میرفت در تو در توی کوچه های جهالت به فراموشی خاموشی سپرده شود ...
نه در جهان از علی (ع ) غیرتمندتر بود و نه از فاطمه ( س ) عزیز تر ...
نه فریادی از فریادشان رساتر و نه سکوتی از سکوتشان کوبنده تر ...
هر چه بود ...
جهالت بشر ، امتحانی سهمگین را پشت سر گذاشت که تا قیامت ادامه دارد .
سپاس فراوان