فقط بر روى شمشیر تو رد خون نامى هاست
به زیر سم دلدل مرکبت جاى حرامى هاست
همه یل هاى نامى عرب با دست تو مردند
ازین رو کینه ات ارث حجازى ها و شامى هاست
حریف درخورى پیدا نشد در روبروى تو
تمام زخمهات از پشت سر، از بى مرامى هاست
خود تو یادمان دادى که دنیا بى على چیزى
شبیه استخوان خوک در دست جذامى هاست
چنان شیرین شده کامم پس از بوسیدن خاکت
که در ذهنم نجف پایان کل تلخ کامى هاست
چگونه شکر این نعمت به جای آرم که در عالم
امام ما فقیران و گنه کاران و عامى هاست
سید علیرضا شجاع