به غیر از دُر به کار دست من گوهر نمی آید
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۳۸ ب.ظ
نه کارى دیگر از دست کسى هم بر نمى آید
دلى از ما سفر کرده ست که دیگر نمى آید
دلى جامانده در ایوان طلا محو تماشایت
که حتى پیش ما با وعده ى زرگر نمى آید
صداى دستِ روى گنبدت در گوش من میگفت
کسى دستش که از دست تو بالاتر نمى آید
قیامت غبطه خواهم خورد بر کاشى دیوارت
چنان چسبیده از عشق تو کز جا در نمى آید
به انگشتر فروشى هاى بازار نجف گفتم
بغیر از دُر به کار دست من گوهر نمى آید
شراب کهنه اى دارى که جز ظرف ضریحت را
تحمل کردنش از عهده ى ساغر نمى آید
على میگویم و پر میزند قلبم به عشق تو
چرا بر شانه ام از شوق اسمت پر نمی آید
به هر جنگى که نامت را خدا در عرش میخواند
به سمت لشکر اسلام جنگاور نمى آید
یهودى هاى قطفان خوب میدانند در خیبر
بدون ذکر یا حیدر در از جا در نمى آید
سید علیرضا شجاع
۹۹/۰۶/۱۸