یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست ...
اى کاش حرم بودم و مهمان تو بودم/ مهمان تو وسفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سروسامان نگرفتم/اى کاش فقط بى سروسامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد/زان روز چو آهوى بیابان تو بودم
طوفان عجیبى است غم عاشقى تو/چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
اى گنبد عشق،من خسته دل اى کاش/چون کفتر پربسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست/اى کاش که زوار خراسان تو بودم
پی نوشت :
به بهونه 30 صفر سالروز شهادت امام رئوف ...
تمنای دعا ...
پی نوشت :
دل تو دلم دیگه نیست آقا
واسه کربلا ...
3 روز مانده تا حرم ...
السلام علیک یا امیرالمومنین (آقای لحظه های اجابت )
السلام علیک یا اباعبدلله (ارباب مهربانی ها )
السلام علیک یا قمر منیر بنی هاشم ( یا ساقی العطاشا )
السلام علیک یا موسی ابن جعفر (با باب الحوائج )
السلام علیک یا جواد الائمه ( یا ابن ُ الرضا )
السلام علیک یا علی بن محمد (یا هادی الائمه )
السلام علیک یا حسن ابن علی ( یا امام عسگری )
السلام علیک یا صاحب الزمان (یا شریک القرآن.. )
بعضی وقتها با خودم فکر میکنم که چقدر خوبه که ما جای تو نیستیم
تو چقدر خوبی
چقدر بخشنده ای
چقدر بزرگی
عجب صبری داری خدا
با وجود اینکه بنده هات اولین کسی و که فراموش میکنن تویی
و آخرین کسی که یادشون میاد شمایی
با وجود اینکه این روزها همه از تو دور شدن
ولی تو چقدر مهربونی که همیشه دوستمون داری
همیشه عاشقمونی
و همیشه منتظری که بیایم سراغت
این روزها رفیقی به جز خودت ندارم
ولی چرا شاد نیستم ؟
کی بهتر از تو ؟؟
دیگه چی میخوام ؟
تو که باشی چی کم دارم ؟
کاش بفهمم
که وقتی تو هستی
وقتی ارباب هست
وقتی امام رضا هست
وقتی همه ی خوبی ها هست
دیگه من چی کم دارم ؟
چقدر خوبه که تو خدایی و ما بنده
خدایا مواظب خودت باش
ما فقط تو رو داریم ...
جلویِ محملِ ما مثل یک سپر بودی
اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی
در این سفر همه جا منشاء اثر بودی
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد
دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد
اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
ولی چه کوه عجیبی چقدر خم شده است
چقدر دور و برش رشته کوه کم شده است
بلند شد؛به زمین خورد و گفت یادت هست
چگونه قامت رعنای خواهر تو شکست
مرا به خاک زد و روی سینه تو نشست
تو را به نیزه کشید و مرا به محمل بست
عصای پیری خواهر! قدم خمیده شده
شبیه قامت مادر! قدم خمیده شده
توای مسافر نیزه ! چه خوش سفر بودی
جلوی محمل ما مثل یک سپر بودی
اگر چه بر سر نی یا که طشت زر بودی
در این سفر همه جا منشاء اثر بودی
سرت به جای سرما چه سنگ ها می خورد
چقدر جای حرم سنگ بی هوا می خورد
مرا پس از تو به بازار شام ها بردند
چقدر در وسط ازدحام ها بردند
برای سنگ زدن زیر بام ها بردند
مرا به مجلس لقمه حرام ها بردند
شراب خورد و تو را ازخجالت آبت کرد
حرام زاده تو را خارجی خطابت کرد
حرام ها! حرمت را عذاب می کردند
برای بردن سرها شتاب می کردند
و خنده بر دل زار رباب می کردند
به پیش تشنه لبان آب آب می کردند
به تشنگان پر احساس وای خندیدند
به مشک پاره عباس وای خندیدند
امام دوم این کربلا امامت کرد
که قافله زسفر آمد و اقامت کرد
اگر چه بر سر ناقه ولی قیامت کرد
چقدر جان به فدای تو و خیامت کرد
امام ناقه نشینم ! اسیریم را دید
و لحظه لحظه ی احساس پیریم را دید
امام ناقه نشینم اسیر تر شده بود
در این سفرزمنم پیرتر شده بود
لبش هم از لب خشکم کویرتر شده بود
ولی به شام کمی سر به زیرتر شده بود
همینکه راس تو دراین مسیر می افتاد
سرش شبیه شما سر به زیر می افتاد
ببین که وعده نمودم چه زود برگشتم
ببین که سوختم و مثل عود برگشتم
از آتش دل خیمه چو دود برگشتم
سپید بودم و حالا کبود برگشتم
کبودی تنم از زخم تو فزون تر نیست
کبودیم که به اندازه های مادر نیست
در آن غروب که راس ستاره را بردند
به خیمه ها چقدر گوشواره را بردند
و چادری که شده پاره پاره را بردند
و پشت خیمه سر شیرخواره را بردند
اگر چه با سر این طفل همسفر شده ایم
هزار مرتبه مردیم و زنده تر شده ایم
«رحمان نوازنی»
بیستم صفر 1435 . اربعین حسینی تسلیت باد .
پی نوشت :
کاش امروز ما هم جزو زائرها، پیاده به سمت حرمت میومدیم ارباب ...
آهسته قدم بزن، خدا می داند
جا مانده دلی به زیر پایت زائر...
مزد چهل روز پریشانی نای ت زائر
از میان همه کردند جدایت زائر
دست ارباب خودش دوخته بر قامت تو
خلعت نوکری خویش برایت زائر
بی سبب نیست خدا هم به شما مینازد
حضرت فاطمه کرده ست دعایت زائر
هر سلام تو، جهان در تب و تاب است
با لرزش آهنگ صدایت زائر
کاش در صحن علمدار، به یادت آرند
ما را به میان گریه هایت زائر
آهسته قدم بزن، خدا می داند
جا مانده دلی به زیر پایت زائر
این ذکر «حسین حسین» مرا خواهد کشت
مستانه بخوان، جان به فدایت زائر
حنیف منتظر قائم