« مصطفی متولی »
پی نوشت :
بـعـضـی حـرف هـا گـفـتـنـی نـیـست ،نـوشتـنـی نـیـسـت . . .
بـغـض کـردنـی ست ،گـریـستـنـی ست ،زار زدن می خـواهـد
فقط مـی تـوانی گــوشـه ای زانـو هـایـت را بـه بـغـل گـیـری
بـغضـت را بـشکنی ،و هـمراه با اشکهـایـت زیرلـب
" کـربلا کـربلا " گـویـی . . .
باشد حسین؛
کربلا مال خوبها ، بگو بدها عقده دل با چه وا کنند ؟؟
صبرم از کاسه دگر لبریز است....
کجایی یابن الحسن ؟
انگار دلم باز هوایی شده است
و دوباره دلتنگ غربت نشینی های غروب دلگیر شلمچه
و دوباره اروند
و دوباره بهشت ِ طلائیه
ساقی به پیاله باده کم می ریزی
این میکده را چرا به هم می ریزی؟!
از گردش ساغرت شکایت دارم
آسوده بریز! بنده عادت دارم
با خستگی آمدم؛ فرح می خواهم
سجاده و تسبیح و قدح می خواهم
ما قوم عجم به باده عادت داریم
بر پیرمغان «علی» ارادت داریم
بر طایفه مان نگاه حق معطوف است
میخانه ی شهر طوس ما معروف است
من اهل ری ام ؛ مست ولی اللهم
یک خمره می ِ سفارشی می خواهم
در روز ازل که دل به آدم دادند
فریاد زدم؛ پیاله دستم دادند
فریاد زدم : علی - پناهم دادند
اینگونه به این میکده راهم دادند
چند روزه این بیت ذکر زبونم شده ...
با توکل به حضرت عباس (ع)
بسم الله ....
با توسل به ماهِ اُم بنین ، حل مشکل چقدر آسان است
وقتی رفتی آروم آروم ،من شدم غریب و مظلوم
غم میبارید از سر و روم
دخترم گفت برمیگردی ، من به زیر لب میگفتم
بیچاره این طفل معصوم
وقتی دستات و بریدن ، صدای مادرم اومد
یهو گفت : آخ زخم بازوم
عبــــــــاس دیدی چطور دست به کمر گرفته بود ؟
عبــــــــاس ، چادر نخ نماش و سر گرفته بود
عبــــــــاس ، دستی نداشتی اشکاشو زود کنی پاک
عبــــــــاس ، واسه همین بازوت و میزدی به خاک
پاشو ابا الادب ، قلبم در تاب و تب
ای واااای از دلِ زینب
عباس تنهام نزار ، اشکم رو در نیار
داداش، پاشو علمدار
ابالفضل ، پاشو بریم به خمیه ها ...
پی نوشت :
فیلم ، سینه زنی ، بین الحرمین ، باران ، سقا ، ارباب ، مادر
باید با این نوحه جان داد ...
یا حق
میدونم نوشتنم اینجا درست نیست
اما
من به جز اینجا جای دیگه ای ندارم
به جز اینجا هرجای دیگه ای برم آروم نمیشم
این روزها
شاید دیگه حتی اینجا برای من هم جایی نباشه
وقتی فکر کنم که انقدر روسیاهم
انقدر بدم
پس نوشتن برای چی ؟؟
دلم خیلی گرفته
دلم خیلی شکسته
بعضی وقتها آدم انقدر حساسه که با یه تلنگر هم میشکنه
بعضی وقتها به همون تلنگرهم احتیاجی نیست
با یه نگاه سرد میشکنی
حالا اگه تو این اوضاع داغون روحی
یکی بیاد از بیخ و بن نابودت کنه و دیگه هیچی برات باقی نزاره
وای به حال و روز اون دل
دلم و خیلی بد شکوندن
نمیدونم شکایتشون و به کدومتون بکنم
حتی دلم نمیاد حواله شون بدم به خدا
ولی
میدونم کسی که دل یکی دیگه رو میشکنه یه جا پاش و میخوره
حالا منم و این دل داغون
کمکم کنید
به جز خدا کسی و ندارم
به جز شما کسی و ندارم
****