سربلندم کن ، گرچه افتادم از نگاهِ تو ...
پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۷ ب.ظ
یک شب دلم بهانه ی کرببلا گرفت قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت
پس پا شدم به نیت روضه که ناگهان دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت
ای زائری که می روی آهسته تر برو شوق غم حسین مرا هم فرا گرفت
در مجلسی که جای رسولان وحی بود هر کس نشست خلوت غار حرا گرفت
روضه شروع شد همه ی عرش گریه کرد حتی خدا دلش ز غم کربلا گرفت
بالای عرش منبری از نور چیده شد اقراء که هر که خواند دلش ارتقا گرفت
از بین شاعران درش محتشم که خواند از دست های سبز پیمبر عبا گرفت
شاعر نوشت بیتی و از دست مادری یکشب برای هیئت خود کربلا گرفت
آن سر که روی دامن معراج جای داشت آخر چه شد که جا به سر نیزه ها گرفت
پی نوشت :
بـعـضـی حـرف هـا گـفـتـنـی نـیـست ،نـوشتـنـی نـیـسـت . . .
بـغـض کـردنـی ست ،گـریـستـنـی ست ،زار زدن می خـواهـد
فقط مـی تـوانی گــوشـه ای زانـو هـایـت را بـه بـغـل گـیـری
بـغضـت را بـشکنی ،و هـمراه با اشکهـایـت زیرلـب
" کـربلا کـربلا " گـویـی . . .
باشد حسین؛
کربلا مال خوبها ، بگو بدها عقده دل با چه وا کنند ؟؟
صبرم از کاسه دگر لبریز است....
کجایی یابن الحسن ؟
هیچکس یاد غریبی تو نیست،گریه کن جای خودت جای همه ...
*اللهم عجل لولیک الفرج*
۹۲/۱۲/۰۸
دلی که میدونه روسیاهه و
به این زودی ها حرم راهش نمیدی :(((((