نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...
این باران هایے که می بارد و نمی بارد ، همه را شاعر کرده است باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد این جایے که بےتو ، نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان. مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟ این جغرافیای غربت را ، بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟ " به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ، عینِ ظلم است "
می فرمایی ندبه بخوان ؟ مےخوانم : اشکوا الیک شکایت دارم برشما ؛ از تنـــهایے خودم ، از تنـــهایے شما....
بالم شکســته بود وهوایی نداشتم .. ازدستِ روزگــار رهــایی
نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طـلا شدن .. مشهد اگر نبود که جایی نداشتم
دردم زیــاد بود و طبیبی مرا ندید.. دردم زیــاد بودو
دوایی نداشتــم
گفتم مگر امــام رضــا چــاره ای کند .. ای وای اگر امام
رضایی نداشتم
خوشبخت پرچمی است که پُر
است از هوای تـو، هی مشهد آمدن به هوای شفــا بــس است دســـتِ مرا بگیـــر که
این دستهای ســـرد هر قدر کرده دامنتان را رهـــا بـــس است
پی نوشت :
مولای رئوفم.. آقای تمام مهربانی ها.. مأنوس با تمام دلها و
جانها.. اجین شده با روح و روانم..
امام رضـــا جانـــم ، امام رضـــا جـــانم ، امام رضـــا جانــــم
هر چند حال و روز زمین و زمان بــد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهــــد است حتی فرشته ای که به پابوس آمـــده انگار بین رفتن و ماندن مردد اســـت
اینجا مدینه نیست، نـــه، اینجا مدینه نیست پس عطر و بوی کیست که مثل محمد (ص) است حتی اگر به آخـــر خـــط هم رسیــده ای اینجا برای عشــق شروعی مجــدد است هر جا دلـــی شکست به اینــجا بیاورید اینجا بهشت، شهر خـدا، شهر مشهد است
پی نوشت:
شاید از چشمانم خواندی.. یا حالِ قلب شکسته ام را دیدی... که در خوابم آمدی
که من بودم و شمــــا و چشمانی که با دیدن ضریحتان اشک میریخت و درد و دل میکرد
نمیـــدانم... اما یقین دارم که شما همیـــــشه تمام حواستان به زائران و دوستدارانتان هست.. گاهی شاید اگر دلی شکست خودتان به روی آن مرحم میگذارید.. از شما که امام رئوفید که انیس النفوس هستید هیچ چیز بعید نیست آقاجان.. و زباانم قاصر از وصف مهربانی های شما ...
آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجا هستم دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش هنوز من هستم ... هنوز خدایت همان خداست ، هنوز روحت از جنس من است
اما من نمی خواهم تو همان باشیتو باید در هر زمان بهترین باشی
نگران شکستن دلت نباش ..
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند. و جنسش عوض نمی شود و می دانی که من شکست ناپذیر هستم
و تو مرا داری ...برای همیشه
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم ، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم دلم نمی خواهد غمت را ببینم
میخواهم شاد باشی… این را من می خواهم تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا من گفتم : خواب را مایه آرامش شما قرار دادم و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟ اما، نه من هم دل به دلت بیدارم فقط کافیست خوب گوش بسپاری و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن با عشق پروردگـــار تـــو
کلید قفل حرم را بدست ما دادند،کلید قفل جنان را بدست تــــو دادند
قلمروی تو خلاصه نمیشود در قم، همه زمین و زمان را به دست تو دادند
نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است،نجات هر دو جهان را بدست تو دادند
نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست
دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست
پی نوشت:
بانوی کریم.. شه بانو.. مهربانو.. ماه بانو... نشسته ام بنویسم مـــرا رها نکنید... نشسته ام بنویسم دلــم شکسته شده... چه خوب شد که شدید تاج بر سرم بانـــو... نشسته ام بنویسم به شما محتاجم... به هوای حرمِ کرببــلا ....
میلاد بانوی مهر و مهربانی و روز دختـــــر مبارکباد
گـنـبـدت مـــال همــه ، بــاب الجــوادت مال ما جــای ما پشت در ِمــی خانه باشد بهتـــر اســت
راه دور و پــر از مشقت بود، کوله بارش پــر از ارادت بود
گرچه هر گام ِ او عبادت بود، آرزویش فقط زیارت بود
چقــــدر رود، رو به دریایند، همگی پا برهــنه می آیند
راه بسیار رفته، کم مانده ، گریه ی شوق جای غم مانده
رویِ دوشش فقط علــم مانده، دو قدم تا دم ِحــرم مانده
فلکه آب روبروی حرم ، بر مشامش رسید بوی حرم
ناگهان ایستاد میـــگردد، چشم او مثل باد میــگردد
با همه اعتقاد میـــگردد، پیِ بابُ الجـــــــواد میگردد
عشــــــق شأن نزول آن در بود، اشک اذنِ دخول آن در بود
دمِ در گفت یــا امـــــــام رضــــا
من مریـــــــضم شـــــفا امام رضـــا
سرطانِ مرا امام رضا ، نه... فقط کـــــربلا امام رضا
دمِ در بود که مسافــــر شد، ساکِ خود وا نکرده زائر شد
چند شب بعدِ پنجره فولاد، کربـــــلا خسته از مسیر زیاد
کفش خود را به کفشداری داد... پای شش گوشه تا رسید افتاد
گرد و خاک حــــرم که پاکش کرد، خادمی کنج صحن خاکش کرد.
پی نوشت:
نوشتم که یاد آوری بشه... که میدونم شما هیچ وقت یادتون نمیره ...نوشتم که خودم بدونم.. حال و هوایی و که داشتم.. که با هـــزار امید از باب الجوادتون اومدم.. اومدم و حرفای دلم و گفتم... اومدم و زائرتون شدم.. شما هم .. مث همیشه خوب آرومم کردید.. میدونم بعضی وقتها امید کسی باید نا امید بشه تا اونچه که باید بشه... حالا از راه دور بازم اومدم.. اومدم تا حرفای دلم و بگم.. تا شما آرومم کنی آقا جان...