عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

بالم شکســته بود وهوایی نداشتم .. ازدستِ روزگــار رهــایی نداشتم

بیهوده نیست عاشق گنبد طـلا شدن .. مشهد اگر نبود که جایی نداشتم

دردم زیــاد بود و طبیبی مرا ندید.. دردم زیــاد بودو دوایی نداشتــم

گفتم مگر امــام رضــا چــاره ای کند .. ای وای اگر امام رضایی نداشتم




خوشبخت پرچمی است که پُر است از هوای تـو، هی مشهد آمدن به هوای شفــا بــس است
دســـتِ مرا بگیـــر که این دستهای ســـرد هر قدر کرده دامنتان را رهـــا بـــس است




پی نوشت :

مولای رئوفم.. آقای تمام مهربانی ها.. مأنوس با تمام دلها و جانها.. اجین شده با روح و روانم..

امام رضـــا جانـــم ، امام رضـــا جـــانم ، امام رضـــا جانــــم

میلادتان مبارک آقـــا ... دلــم دخیـــلِ پنـــجره فــــولادت...


۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۱
سیـده بانــو

گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد ، من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد

بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد ، بی سبب نیست که چون بید دلـــم می لرزد

لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی ، زلزله نیست، نترسید، دلـــــم می لـــرزد

می روم سمت حرم دست به سینه اینبار ، دو قدم مانده به خورشیـــد دلــــم می لرزد

هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد ، چقدر در حرمت دربه دری میچسبد

چقَـــدَر در حرمت مست زیاد است ببــــین ، چقَـــدَر دور و برت دست زیاد است، ببیـــــن

 

زائرانت به کرامات تو عادت دارند ، همه یک جور به این خانه ارادت دارند

روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند ، زائرانت چقدر با عظمت می چرخند

ابر و باد و مه و خورشید همه رقص کنان ، چند قرن است که زیر علمت می چرخند

تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است ، چشم هامان به هوای قدمت می چرخند

حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد ، چه غریبانه به دور حرمت می چرخند

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم ، یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم

 


*** میلاد امام مهـــــربانی ها بر همگان مبارک ***
 
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۰
سیـده بانــو

هر چند حال و روز زمین و زمان بــد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهــــد است
حتی فرشته ای که به پابوس آمـــده
انگار بین رفتن و ماندن مردد اســـت

اینجا مدینه نیست، نـــه، اینجا مدینه نیست
پس عطر و بوی کیست که مثل محمد (ص) است

حتی اگر به آخـــر خـــط هم رسیــده ای
اینجا برای عشــق شروعی مجــدد است

هر جا دلـــی شکست به اینــجا بیاورید
اینجا بهشت، شهر خـدا، شهر مشهد است

 
 

پی نوشت:

شاید از چشمانم خواندی.. یا حالِ قلب شکسته ام را دیدی... که در خوابم آمدی

که من بودم و شمــــا و چشمانی که با دیدن ضریحتان اشک میریخت و درد و دل میکرد

نمیـــدانم... اما یقین دارم که شما همیـــــشه تمام حواستان به زائران و دوستدارانتان هست.. گاهی شاید اگر دلی شکست خودتان به روی آن مرحم میگذارید.. از شما که امام رئوفید که انیس النفوس هستید هیچ چیز بعید نیست آقاجان.. و زباانم قاصر از وصف مهربانی های شما ...

۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۰۰
سیـده بانــو

همان دل بزرگی که جای من در آن است،

آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجا هستم
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش
هنوز من هستم ... هنوز خدایت همان خداست ، هنوز روحت از جنس من است

اما من نمی خواهم تو همان باشی تو باید در هر زمان بهترین باشی

نگران شکستن دلت نباش ..

 می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم

و تو مرا داری ...برای همیشه

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم ، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم
دلم نمی خواهد غمت را ببینم

 میخواهم شاد باشی
این را من می خواهم
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا
من گفتم : خواب را مایه آرامش شما قرار دادم 
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم
فقط کافیست خوب گوش بسپاری
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن
با عشق پروردگـــار تـــو

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۳
سیـده بانــو

نشسته ام بنویسم حرم، حرم، بانـــو، چه خوب شد که دوباره کبوترم، بانـــو

نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری، دو هفته ای شده اصلا نمی‌پرم، بانـــو

نشسته ام بنویسم مرا رهـــا نکنی ، که بی تو راه به جایی نمی‌برم، بانـــو

مسیح نیز مریض مرا علاج نکرد، ولی به لطـــف تو امروز بهترم، بانــــو

امـــام زاده‌ی موسی بن جعفری، خانــــم، غلام‌زاده‌ی موسی بن جعفرم، بانــــو

سلام بانوی خیرات، بانوی برکات

هزار بار بر این خیر مقدمت صلوات

 

کریمه سفره‌ی نان را بدست تو دادند، همیشه روزی مان را بدست تو دادند

چگونه دل نگران قیـــــامتم باشم، دل منِ نـــــگران  را بدست تـــو دادند

کلید قفل حرم را بدست ما دادند ،کلید قفل جنان را بدست تــــو دادند

قلمروی تو خلاصه نمی‌شود در قم، همه زمین و زمان را به دست تو دادند

نجات مردم قم دست "میرزای قمی" است،نجات هر دو جهان را بدست تو دادند

نگاه ما همه بر آفتاب محشر توست

دخیل ما همه بر رشته ی معجر توست

 

پی نوشت:

بانوی کریم.. شه بانو.. مهربانو.. ماه بانو... نشسته ام بنویسم مـــرا رها نکنید... نشسته ام بنویسم دلــم شکسته شده... چه خوب شد که شدید تاج بر سرم بانـــو... نشسته ام بنویسم به شما محتاجم... به هوای حرمِ کرببــلا  ....

میلاد بانوی مهر و مهربانی و روز دختـــــر مبارکباد

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۵
سیـده بانــو

به بهونه ی تولــــدتون آقا جان

گـنـبـدت مـــال همــه ، بــاب الجــوادت مال ما
جــای ما پشت در ِمــی خانه باشد بهتـــر اســت

 

 

 

راه دور و پــر از مشقت بود، کوله بارش پــر از ارادت بود

گرچه هر گام ِ او عبادت بود، آرزویش فقط زیارت بود

چقــــدر رود،  رو به دریایند، همگی پا برهــنه می آیند

راه بسیار رفته، کم مانده ، گریه ی شوق جای غم مانده

رویِ دوشش فقط علــم مانده، دو قدم تا  دم ِحــرم مانده

فلکه آب روبروی حرم ، بر مشامش رسید بوی حرم

ناگهان ایستاد میـــگردد، چشم او مثل باد میــگردد

با همه اعتقاد میـــگردد، پیِ بابُ الجـــــــواد میگردد

عشــــــق شأن نزول آن در بود، اشک اذنِ دخول آن در بود

دمِ در گفت یــا امـــــــام رضــــا

من مریـــــــضم شـــــفا امام رضـــا

سرطانِ مرا امام رضا ، نه... فقط کـــــربلا امام رضا

دمِ در بود که مسافــــر شد، ساکِ خود وا نکرده زائر شد

چند شب بعدِ پنجره فولاد، کربـــــلا خسته از مسیر زیاد

کفش خود را به کفشداری داد... پای شش گوشه تا رسید افتاد

گرد و خاک حــــرم که پاکش کرد، خادمی کنج صحن خاکش کرد.

 

پی نوشت:

نوشتم که یاد آوری بشه... که میدونم شما هیچ وقت یادتون نمیره ...نوشتم که خودم بدونم.. حال و هوایی و که داشتم.. که با هـــزار امید از باب الجوادتون اومدم.. اومدم و حرفای دلم و گفتم... اومدم و زائرتون شدم.. شما هم .. مث همیشه خوب آرومم کردید.. میدونم بعضی وقتها امید کسی باید نا امید بشه تا اونچه که باید بشه... حالا از راه دور بازم اومدم.. اومدم تا حرفای دلم و بگم.. تا شما آرومم کنی آقا جان...

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۸
سیـده بانــو


گــریه در گــریه با خــودم گفتـــم

جـا نِ اَفلاک پشـــتِ پنجـــره ها ســت

آی مـــردم ، تَمــــــــــــــــا م هَستــی ما

در همیــن خــآک پشــت پنجــره هــا ست ...



گر نبودی ، اثر از روضه ارباب نبود 
خلق ، با حنجر تو ، ذکر ِ "حسین جان" دارد



پی نوشت :

بغض هایم کجادخیل شوند؟ پس ضریحت کجاست آقاجان؟

روضه خوان هاچرانمیخوانند؟ گریه هابیصداست آقاجان

السلام علیک یا جعفر ابن محمد ، یا امام صادق علیه السلام و رحمة الله و برکاته
شهادت احیاگر مکتب محمدی(ص)  حضرت امام جعفرصادق(ع)تسلیت باد


۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۰
سیـده بانــو

حسیـــن جــــان

گــنـه از جــــانب مـــا نیستـــ کــه مجنــــون شدهـ ایـــم

گــــردش چشـــم تـــو نگـــذاشــت که عــاقل باشیم ...



تا مقصد وصال که ماه محرم است ... ما شصت و هفت منزل دیگر مسافریم

****

گـــــدا کجا ؟ شمـــــا کجا ؟ زمین کربــــــلا کجا ؟؟

بـــَــدا کجـــا ؟ حسین کجا ؟ خـــوبای عالمـــین کجا ؟؟

کجا رو دارم آقا ؟ کجا رو دارم ..

ـــ ــــ ــــــ ـــ ــــــ ــــــــ ـــــ ـــــ ــ

رفـــقا روز شمار گذاشته اند برای محرمت اربــــاب

من ... امــــا

جرأت شمارش ندارم

طاقت ندارم محرم بیاید و کربــــلا نباشم

من از خودم میترسم...

وگرنه  از مهربونی شما که...




پی نوشت :

به حسیــن ابن علی پشت و پنـــاهم گـــرم اســت
ای خــدا شــکــر، عــجب پشــت وپنـــاهی دارم

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۰۰
سیـده بانــو

خــدا برای ظهــور تو صبرمان بدهد

خــدا کند نکشد کا رمان به رسوایی


دلــت که گــــرفته باشد پنج شنبه و جمــعه نمیشناسد

فقـــط بی قراری کردن را میداند

با هیچ چیز هم نمیتوانی آرامش کنی

اصلا نمیدانی بهانه ی چه را میگیرد؟؟

فقط بهانه میگیرد

فقط همین قدر میدانی که بغض داری

که هیچ چیز آرامت نمیکند

که با هیچ چیز سرت گرم نمیشود

با هیچ چیزی...

فقط میدانی که بیقراری

بیقرار یاری که او از همه ی آدمهای دنیــــا بیقرار تر است...

عزیز زهـــرا بعضی اوقات که دلم بیقرار میشود

تنـــها میشود

فقط به تنهایی شما فکر میکنم

امان از دلی که بیقرار شماست

که گم شده است و آقایش پیدایش نمیکند...

میشـــود ما را پیدا کنی آقا ؟؟

مثل کودکی که گم شده.. گریه میکند و صاحبش را میخواهد...

پی نوشت

روزی کـــه از نـگاهــت بــــاران عشـــق ریـزد
چتــــری به سر نگیرم، تــــا خیــسِ مهـربانی،
گــــردد دلِ حــــزینـم...

۲۸ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۰
سیـده بانــو


چون ریشه های پرچم سبزش به دست باد ، در هر سلام زائر کرببلا شدیم


بیهوده نیست ، خیلِ گـــدایان این حـــرم

حال و هــــوای کربــــلا دارد این حرم



ما سوختگان ، شور و نوا میخواهیم

بر دردِ فراقِ خود دوا میخواهیـــم

دلســوخته ی عمِّ رســــول الله ایم

از حضرت حمزه کربلا میخواهیم



پی نوشت:

پانزدهم شوال سالروز وفات حضرت سیــــد الکریم و شهادت سید الشهدا حضرت حمـــزه علیه السلام بر همگان تسلیت باد



۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۰
سیـده بانــو