برای ما به جز این آستان پناهی نیست...
« بِسْــمِ رَبِّ الحُــسَیْنْ »
گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم
حتى اگر غرق گناهى، من حسینم
گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من
تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من
گفتى بیا مثل تــو خیـلى خــار دارم
حتى براى مثل تــو هم کــار دارم
آواره ام، آواره را آواره تــر کــن
بیچاره ام، بیچاره را بیچاره تر کن
هرشب اسیرم میکنى پاى بساطت
دارى تــو پیرم میکنى پاى بساطت
من چاى میریزم گناهم را بریزى
یکجـــا تمام اشتبــاهم را بریــزى
شــأن نزولت میکند آخر بلندم
سر را تو دادى جاى آن من سربلندم
من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد
این پخت و پزهاى محرم پخته ام کرد
خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد
خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد
خوب است ما هم گوشه اى عطشان بیفتیم
در زیـــر پاى ایــن و آن عریـــان بیفــتیم
پینوشت :
خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست،چون ریزه خور سفره دربار حسینم.
الحمدلله و به لطف ارباب مهربان رزق نوکری محرمان را کربلا نوشته اند.
ان شاالله راهی ام و دعا گو
حلال بفرمایید، یا علی مدد.