مادر اگر نبود و پدر صبر اگر نداشت ...
گلدان یاس خانه پر از عطر سیب بود
بر جان غنچه ها دم امن یجیب بود
هجده بهار طعم خزان را ندیده و
حالا پس از سه ماه ... زمستان عجیب بود
مادر اگر نبود و پدر صبر اگر نداشت
امروز نقش مأذنه ها هم صلیب بود
وقتی قسیم نار و جنان یاوری نداشت
وقتی که از سلام هم او بی نصیب بود
وقتی که زخم کوچه و در زخم ماندنی است
محراب کوفه مرهم درد طبیب بود
مادر غریب ، گل گلخانه اش غریب
آری حسن غریب و حسینش غریب بود
.......
آواره های روضه ی سلطان مشهدیم
وقتی که روضه، روضه ی "یابن الشبیب" بود:
"یابن الشبیب عمه ی ما را کتک زدند
آتش هزار بار به باغ فدک زدند"