ندارد علی همـزبانی، بمـان...
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ق.ظ
قـرار بــود که عمری قرار هم باشیم
که بیقــرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
مـن و تـو تا به ابــد در مدار هم باشیم
کنون بیا که بگرییم بر غریبـی هــم
غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم
نگفتیام ز چه خون گریه میکند دیـوار
مگــر قـــرار نشد رازدار هــم باشیــم؟
نگفتیام زِ چه رو ، رو گرفتهای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم؟
به دسـتِ خسـتهی تـو دست ِ بستهام نرسید
نشــد که مثـل همیشه کنـــار هــم باشیــم
شکسته است دلــم مثل پهلویت آری
شکستهایم که آیینهدار هم باشیم
پینوشت:
با روضه ی مادر باید مُرد، باید جان داد
باید آمد و روبروی ایوان طلایتان کنار شما روضه مادر خواند و جان داد
کنار شما که عزیز از دست داده اید،عشق از دست داده اید،مولای غریبم
۹۴/۱۲/۱۳