عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ یــار

نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...

عطرِ حــرمِ  یــار

این باران هایے که می بارد و نمی بارد ،
همه را شاعر کرده است
باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر
حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد
این جایے که بےتو ،
نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان.
مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند
که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟
این جغرافیای غربت را ،
بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟
" به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ،
عینِ ظلم است "

می فرمایی ندبه بخوان ؟
مےخوانم : اشکوا الیک
شکایت دارم برشما ؛
از تنـــهایے خودم ،
از تنـــهایے شما....

نویسندگان
پیوندها

روایت شبِ هشتم ؛

تمــــام دارو نـــدار اربـــاب

روایت  شاهــــزاده علی اکــــبر

تا به حال داغِ جــــوان دیده ای؟

هر کسی که داغِ جوان میبیند یاریش میکنند

دلداریش میدهند

ارباب صدای شکستن قلــــبـت از هلهله هایشان هنوز که هنوز است به گوش میرسد

ارباب سرت سلامت داغِ جوان دیدن سخت است

ارباً ارباً شدن ...........

 

راستی مگر تمامی این روایت ها در یک روز اتفاق نیفتاد ؟

بی علی اصغر شدن ؟ بی علی اکبر شدن ؟ بی عباس شدن ؟

داغِ امانت های برادر؟ داغِ نوگلان خواهر... بی یار شدن ...؟

همه یکی یکی رفتنـــــــد.. حسینِ فاطمه امــــــــــا

راستش ارباب این محرم تازه معنای غریــــبِ مـــادر را فهمــــــیدم

تا زه معنای مظلومیت را فهمیدم...

عاشـــــقی را دیدم

سرم پایین...

بغضم در گلو

حرفی ندارم به جز شرمندگی ......

ای کاش بتوانم برای امام زمانم علی اصغر باشم

مهدیِ فاطـــمه بال و پرم را بگیرد و رسمِ پرواز بیاموزد...

تسلیت آقا جان... سرت سلامت...

کاش شما در زمان ِ قیــــام.. زمانِ  ظهــــورتان اینگونه غریب نباشید.. اینگونه مظلوم ...

 

 

۹۳/۰۸/۱۰
سیـده بانــو