خواب دیدم قبـرتان ، آخر طلـــایی میشود...
باید برای یــار حریمی درست کرد ،گنبد برای مرد کریــمی درست کرد
باید برای تربت خاکی مجتبـــی، از آه سینه سوز نسیمی درست کرد
بر سنگ قبر جمله ی یا فاطمه نوشت ، با قطره های اشک گلیمی درست کرد
باید برای پاره جگر پاره جامه شد، با نور روضه قلب سلیمی درست کرد
نفرین برآنکه پایه گذار سقیفه شد ، نفرین بر آنکه داغ عظیمی درست کرد
در کوچه راه مادر ارباب را گرفت، با تازیانه حال وخیمی درست کرد
ازنسل او کسی حرمش را خراب کرد، بر شیعیان عذاب الیمی درست کرد
ای کاش بشنویم که مهدی قیام کرد، یک کاروان مرید صمیمی درست کرد
سوی بقیـــع رفته و آن بارگاه را، بهتر زبارگاه قدیمی درست کرد
ای کاش بشنویم که قبر کریــم را، با دست خویش مرد رحیمی درست کرد
پی نوشت :
به مناسبت هستم شوال سالروز تخریب قبور مطهر ائمه بقیع
پدرم خواست که تا دستی به ضریحت بکشد
آه افسوس که دست پدرم خاکی شد..
ضریح و گنبدو صحن و رواق جای خودش
****
خودم نوشت :
ممـــنونم ازتون
خیلـــی ممنونم ازتون
حالِ دلم عجیبه وقتی توی این وبلاگ مینویسم
وقتی توی طوفانی ترین شرایط آرومش میکنید...
خدایا خیلی ازت ممنونم که حواست به دلــــــــم هست ...
خدایــــا باز هم کمکــــم کن
کمک کن این روزها رو بتونـــم نحمل کنم :((