نابود کردی سقف خونه م رو خدا سقف آرزوهات رو نابود کنه ...
این باران هایے که می بارد و نمی بارد ، همه را شاعر کرده است باریدنش یک جور ، نباریدنش جور دیگر حجم نداشتن هایت را به رخ ما می کشد این جایے که بےتو ، نه زمینش زمین است ، نه آسمانش آسمان. مےگویم : پدرانمان سیب سرخ کدام جنت اعلایے را گاز زدند که فرزندانشان از درک ولایت شما رانده شده اند ؟ این جغرافیای غربت را ، بےشما نخواهیم کجا را باید مُهر کنیم ؟ " به جان عزیزتان ، بودن بی درک شما ، عینِ ظلم است "
می فرمایی ندبه بخوان ؟ مےخوانم : اشکوا الیک شکایت دارم برشما ؛ از تنـــهایے خودم ، از تنـــهایے شما....
هرچند که سبز و بی
گناهی غزه! مظلوم و غریب بی پناهی غزه!
در خون تو نقش کربلا می بینیم، بدجور شبیه قتلگاهی غزه!
گریه نکن! کوچولو کسی صدایت را نمیشود چشمهایت را ببند، گوشهایت را بگیر شاید موشکی که به سمت تو میآید راهش را عوض
کند گریه نکن! کوچولو، مُردن که ترس ندارد