اذن ِ دخول ِحرمِ یار، زینب است ...
چادر ببند بر کمرو انقلاب کن ، شام ِخراب را سر شامی خراب کن
از ما مدافعان حرم انتخاب کن ، روی تمام سینه زنانت حساب کن ...
یاد عرب نرفته که فیروز زاده ایم ، تا پای مرگ پای شما ایستاده ایم
مکر سقیفه نقشه خصمانه ریخته ، در باغ دوست آفت بیگانه ریخته
هیزم اگر چه بردر این خانه ریخته ، دور وبر تو این همه پروانه ریخته
ما که نمرده ایم شما بی حرم شوی ، زهرای بی مزار در این شهر غم شوی
پاییز را فراری خشم بهار کن ، این قوم را دوباره به نفرین دچار کن
پی نوشت :
در کارِ عشق ، گرمی بازار ، زینب است...
ما ، عشق مان به ح س ی ن را ، مدیونِ زیـــــــنبیم